نویسنده: شبنم توانگر
یادداشت: بنا به درخواست مصاحبه شوندگان، در این گزارش از اسامی مستعار استفاده شده است.
یک زن، یک کودک، و چمدانی از خاطرات تلخ — این تمام چیزی بود که حمیده با خود از وطن آورده بود تا دردنیایی ناآشنا زندگی را از نو شروع کند.
حمیده وقتی دخترک دوسالهاش را در آغوش گرفته بود، هیچوقت فکر نمیکرد روزی مجبور شود در کشوری غریب، تنها و بیزبان، زندگی تازهای بسازد. در سال 2018، شوهرش توسط مخالفین دولت ربوده و به قتل رسید و جسدش در کیسهای رها شد. دخترکش هنوز کوچک بود که دنیا ناگهان روی سر حمیده خراب شد. شبها در تنهایی مینشست و گریه میکرد، اما در مقابل دیگران محکم و صبور بود. به خود میگفت: «باید بخاطر دخترم قوی باشم.» نماز و قرآن میخواند و از خدا یاری میخواست، اما هیچکس جز او و دختر کوچکش از عمق درد و اضطرابش خبر نداشت.
تا اینکه فرصت مهاجرت به آمریکا برایش فراهم شد. ورود به کشوری غریب با زبانی که بلد نبود و هیچ آشنایی در آن نداشت. دفتر (Nationalities Service Center)برایش خانهای برای شش ماه کرایه گرفت، وسایل اولیه، کارت غذا و بیمه صحی برایش فراهم شد، اما زندگی که فقط آب و نان نبود، آنهم موقتی. او نمیدانست از کجا شروع کند. او حتی زبان با انگلیسی بلدیت نداشت. شبها در خانه از تنهایی میترسید، از هر صدایی هراس داشت و گاهی اشکهایش را در آغوش دخترش پنهان میکرد.
عدم بلدیت با زبان انگلیسی بزرگترین مانع او بود هرچند از طریق دفتر مهاجرین به صنف های انگلیسی آنلاین معرفی شد، اما حتی نمیتوانست با کامپیوتر کار کند و در آن صنوف حاضر شود. دوست داشت صنف حضوری برود، اما محدودیتهای کووید-۱۹ هنوز پابرجا بود. مدیر پرونده ی مهاجرت، او را به کتابخانه (Free Library of Philadelphia) معرفی کرد که صنفهای حضوری رایگان داشتند، اما استادان همه انگلیسیزبان بودند و فهمیدن سوالات حمیده آسان نبود. با این حال او به صنف های انجا اشتراک میکرد.
بعد از چند ماه زندگی در آمریکا، وقتی هنوز با زبان و محیط آشنا نبود و شبها تنها میترسید، حمیده تصمیم گرفت از این به بعد نمازهایش را در مسجد بخواند زیرا او نیاز داشت تا همزبانی پیدا کند و با او درد و دل کند و تنهایی اش را با او پر کند.
حمیده از طریق دفتر مهاجرین با یک خانواده دیگر افغان آشنا شد و از آن طریق به مسجد. در طی رفت و آمد به مسجد بود که با تعداد بیشتری از خانواده های افغان آشنایی حاصل کرد و این ارتباطات حال روحی او را به دلیل تنهایی اصلا خوب نبود، بهبود بخشید. اما مشکل زبان هنوز سد راه او بود. با اینکه با در نظر داشت شرایط او، یادگیری زبان در این محیط برایش بسیار مشکل بود، حمیده هیچگاه ناامید نشد از هر فرصتی برای کسب معلومات و آموزش استفاده میکرد. او از اشتراک در صنوف یادگیری زبان که از سوی موسسه مهاجرتی ایجاد شده بود، آغاز کرد.
با تمام این ها، حمیده نگران بود که به زودی ۶ ماه تمام میشود و او دیگر واجد شرایط دریافت حمایت های دولتی نخواهد بود. بنابراین برایش یک اولویت اصلی این بود که هر چه سریعتر شامل وظیفه شود تا بتواند نیازات اساسی مثل کرایه خانه و مصارف خرج و خوراک خود و فرزندش را تهیه کند. در کنار همه اینها، ناآشنایی با سیستم ترانسپورت، یا مساله شمولیت دخترش در کودکستان نیز از جمله مشکلات دیگر برای حمیده بود که به دلیل ناآشنایی، برایش بسیار بزرگ و سخت جلوه میکرد. اما بالاخره دخترش را شامل کودکستان نموده و در محلی بسیار دورتر از خانه اش، شامل کار شد. اما در عین حال در تلاش این بود که در نزدیکی کودکستان دخترش برای خود شغلی دست و پا کند. به همین دلیل به صورت حضوری نیز در مراکز مختلف به جستجوی وظیفه می پرداخت.
حمیده یک روز همراه دوستش بهار که از صنف انگلیسی به خانه برمی گشت، دوستش پیشنهاد کرد به فروشگاه بزرگ لباس که در نزدیک خانه شان بود بروند و لباس ها را ببینند. وقتی حمیده وارد فروشگاه شد، همه چیز برایش تازه و جذاب بود و فکری به سرش زد و آرزو کرد که یک روز آنجا کار کند. چون نزدیک خانه ی او بود و مجبور نبود مسیر های طولانی را طی کند. هر روز که حمیده از آنجا میگذشت میگفت یک روز اینجا کار میکنم. تا اینکه رفت به فروشگاه و به یکی از فروشنده ها گفت
میخواهم اینجا کار کنم فروشنده او را به منیجر بخش معرفی کرد، اما به او گفته شد که باید آنلاین اپلای کند. تا آن زمان هیچ جای اپلای نکرده بود.
با کمک یک همسایه دیگر دوست رزومه ترتیب کرد و توانست اپلای کند. هر روز از مقابل فروشگاه عبور میکرد و میگفت: «به زودی اینجا کار میکنم.» او همیشه در تلاش بود مثبت فکر کند و به توانایی های خود باور داشت. با این وجود به دلیل نداشتن تجربه کاری استخدام نشد.
حمیده یک خانم بسیار با جرات بود و بدون تردید سوال های که در ذهنش بود می پرسید و میخواست که معلومات خود را در مورد زندگی در آمریکا افزایش دهد.
او بر این باور بود اگر امروز کسانی هستند که او را راهنمایی کنند او فردا دیگران راهنمایی خواهد کرد. و به این ترتیب لطف دیگران را جبران میکند.
حمیده چندین بار به دلایل مختلف شغل خود را تغییر داد، که هر کدام به نوبه خود میتوانست زمانی امید بخش و زمانی باعث استرس و نگرانی باشد. اما با این حال، حمیده یک نیروی درونی داشت که اجازه نمیداد او احساس ناتوانی کند. حمیده بر این باور بود که خداوند توانایی های زیادی به او داده است و او باید از این توانایی ها استفاده کند و گاهی بیش از حد از خود کار می کشید و بیش از حد از خود توقع داشت. هشت ساعت سرپا می ایستاد و کار میکرد کاری پر از استرس که هر دقیقه یک مشتری جدید می آمد حتی قبل از اینکه یک مشتری جنسش را تحویل بگیرد. صف طولانی از مشتریان درست میشد.مشتریانی که همه انگلیسی زبان بودند هرکس چیزی سفارش می داد و هر کس چیزی میگفت. حمیده زبانشان را نمی فهمید اما گاهی از نگاه شان که روی کدام جنس دوخته شده بود حدس میزد. گاهی هم مشتریان با دست شان اشاره می کردند که فلان جنس را میخواهند. بعضی مشتریان هم شکایت داشتند که جنس اشتباه به آن تحویل داده شده است، آنها فکر می کردند حمیده کار بلد نیست اما او فقط زبان را نمیدانست. اما با این حال صبح ها در تاریکی از خانه بیرون می آمد تا دکان را باز کند و شب تا تا دیر وقت کار میکرد انهم در منطقه ای نه چندان امن.
اما هیچ وقت ناامید نشد و همچنان به شغل خود که از نظر هر کس شغلی پر استرس و پر زحمت بود ادامه داد. او همیشه با اشتیاق از اتفاق های خوبی که برایش می افتاد به دوستانش قصه میکرد. مثلا اینکه از مشتریانش چه چیزهای یاد گرفته است اعم از زبان انگلیسی و معلومات دیگر.
با اینهمه حمیده مصمم بود که به هر قیمتی شده است زبان انگلیسی را یاد بگیرد. او آرزو داشت تحصیل کند و شغل بهتر و درآمد بیشتری داشته باشد. او میخواست روزی بتواند خودش رانندگی کند، از این رو همواره از دوستان وهمسایگانش نیز درخواست همکاری و یاری مینمود.و از طریق آنها با کلمبیا کالج (Columbia College)آشنا شده و در آنجا شروع به یادگیری زبان انگلیسی نمود.
باز هم با کمک یکی از همسایه ها فرم ثبت نام را پر کرد و به کمک همان کالج به کمک مالی FAFSA® Application | Federal Student Aid درخواست داد و در کنار شغلش، صنف انگلیسی در کلمبیا کالج را هم شروع کرد. روزها سر کار میرفت و شب ها درس میخواند. در مسیر رفت و برگشت به سرکارش درس های صوتی را می شنید و به صنف انگلیسی آمادگی میگرفت و هم آنچه را یاد می گرفت با مشتری ها تمرین میکرد.
او با جستجوگری و کنجکاوی خود همواره راه های جدید را پیدا میکرد و در پیش میگرفت. چنانچه بعد از مدتی، به کمیونیتی کالج رفته و در آنجا به تحصیل آغاز نمود. به همین ترتیب با تلاش و ممارست زیاد توانست شغل بهتر و با معاشی بالاتر را نیز برای خود دست و پا کند.
در حال حاضر حمیده بعد از گذشت چهار سال، میتواند انگلیسی را به صورت روان و خوب صحبت کند، تحصیل کند، شغل و موتر مورد علاقه اش را داشته باشد و دخترش نیز در مکتبی که آرزویش را داشت برود.
داستان الهام قدرت پشتکار یک فرد را نشان میدهد — اما هنوز صدها پناهنده افغان با چالشهای مشابه روبهرو هستند. برای ایجاد تغییر واقعی، نیاز است راهحلها گسترش یابند: برنامههای آموزش زبان در دسترستر، مراقبت از کودکان با هزینه مناسب و برنامههای راهنمایی مبتنی بر جامعه.
منابعی برای والدین تنها:
شهرداری فیلادلفیا: از سوی شهرداری، برنامههایی مانند آموزش و حمایت از والدین تحت مدیریت اداره خدمات انسانی فیلادلفیا برگزار میشود: صنوف رایگان، گروههای حمایتی، دورهمی های والدین و غیره.
وبسایت: https://www.phila.gov/programs/parenting-education-and-support/
دانشگاه مادران تنها (Single Mom University): دورههای این دانشگاه برای آموزش امنیت مالی، عادات مثبت والدگری، آمادگی شغلی و مراقبت از خویشتن، طراحی شدهاند. کلاسها شامل سه حوزه اصلی هستند: والدگری، امور مالی و سلامت و رفاه.
وبسایت: https://singlemomuniversity.com/apply-for-scholarship/
فاند مادران تنها (Single Moms Fund): این صندوق یا فاند، اختصاص داده شده است به ارائه کمکهای مالی، منابع مورد نیاز و ایجاد جامعهای حمایت گر، در راستای کمک به مادران تنها برای ساختن آینده بهتر برای خود و فرزندانشان.
وبسایت: https://singlemomsfund.com/
Empower Single Moms INC: این سازمان متعهد به ارایه خدمات آموزش، مسکن و توانمندسازی مادران تنها است که با دریافت کمک های فدرال اداره میشود، از طریق برگزاری دورههای خودکفایی، حل تعارض و برنامههای آموزشی پیش برده میشود.
وبسایت: https://empoweringsinglemomsinc.org/
Sisters of Charity: آموزش کلاسهای زبان انگلیسی و صنوف دیگر در زمینه آگاهی مالی، مهارتهای مصاحبه، حقوق قانونی، آداب و معاشرت، درخواستهای دانشگاه و کمکهای مالی شامل برنامه های این سازمان میشود.
وبسایت: https://sistersofcharityfederation.org/immigrants-refugees/